کد مطلب:28305 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:136

امّ کلثوم












1549. الاختصاص: برای علی علیه السلام از بصره، از غوّاصی دریا هدیه ای آوردند كه قیمت آن معلوم نبود. دخترش امّ كلثوم به وی گفت: ای امیر مؤمنان! آیا به عنوان زینت به من می دهی تا به گردن آویزم؟

فرمود: «ای ابو رافع! آن را در بیت المال قرار ده. چنین كاری ممكن نیست، مگر آن كه هیچ زن مسلمانی نماند، جز آن كه مانند آن را داشته باشد».[1].

1550. المصنَّف - به نقل از ابورافع -: خزانه دار علی علیه السلام بودم. دختر علی علیه السلام را با مرواریدی از بیت المال كه امیر مؤمنان آن را می شناخت، بیاراستم. علی علیه السلام آن را دید و فرمود: «این را از كجا آورده؟ بر من است كه برای حق خداوند دست او را قطع كنم».

ابو رافع گوید: وقتی چنین دیدم، گفتم: ای امیر مؤمنان! دختر برادر خود را بدان زینت كردم؛ و گرنه از كجا می توانست آن را به دست آورد؟

وقتی چنین دید، ساكت شد.[2].

1551. تهذیب الأحكام - به نقل از علی بن ابی رافع -: من خزانه دار علی بن ابی طالب علیه السلام و نویسنده وی بودم و در بیت المالش، گردنبندی مروارید بود كه در جنگ بصره به دست آورده بود.

دختر علی بن ابی طالب علیه السلام، نزد من فرستاد و پیغام داد كه شنیده ام در بیت المالِ امیر مؤمنان، گردنبندی از مروارید است كه در اختیار توست. من دوست دارم آن را به من عاریه دهی، تا در ایّام عید قربان، خود را بدان بیارایم.

پیغام دادم: ای دختر امیر مؤمنان! به عنوان عاریه ای ضمانت شده كه باید برگردد؟

گفت: بلی؛ عاریه ای ضمانت شده كه پس از سه روز، برمی گردد.

پس آن را به وی دادم.

امیر مؤمنان، آن را نزد او یافت و شناخت و پرسید: «این گردنبند از كجا در اختیار تو قرار گرفته است؟».

گفت: از علی بن ابی رافع، خزانه دار بیت المال امیر مؤمنان، عاریه گرفتم تا در ایّام عید، به عنوان زینت، از آن استفاده كنم و سپس آن را بازگردانم.

امیر مؤمنان، به دنبال من فرستاد و نزد او رفتم. به من فرمود: «ای فرزند ابو رافع! به مسلمانان خیانت می كنی؟!».

گفتم: به خداوند پناه می برم از این كه به مسلمانان، خیانت ورزم.

فرمود: «چگونه به دختر امیر مؤمنان، گردنبندی را كه در بیت المال مسلمانان بوده است، بدون اجازه من و بدون رضایت آنان، عاریه دادی؟».

گفتم: ای امیر مؤمنان! او دختر شماست و از من خواست كه آن را به وی عاریه دهم تا بدان، خود را زینت كند. من هم آن را به وی دادم، به عنوان عاریه ضمانت شده كه باید برگردد و من، آن را با اموال خود، ضمانت كرده ام و بر عهده من است كه آن را سالم به جایش برگردانم.

فرمود: «امروز، آن را برگردان، و مبادا چنین كاری از تو تكرار شود و گرفتار كیفر من شوی!».

سپس فرمود: «سوگند می خورم كه اگر دخترم آن گردنبند را به طریقی جز عاریه ضمانت شده كه باید بازگردد، گرفته بود، نخستین زن هاشمی بود كه دستش را به سبب سرقت، قطع می كردم».

گوید: این سخن به دخترش رسید و به پدر گفت: ای امیر مؤمنان! من دختر تو و پاره تن تو هستم. چه كسی از من سزاوارتر است به پوشیدن آن؟

امیرمؤمنان به وی فرمود: «ای دختر علی بن ابی طالب! از حق، كناره مگیر. آیا همه زنان مهاجران، در این عید، با چنین گردنبندی خود را می آرایند؟».

پسر ابو رافع گوید: گردنبند را از دختر علی علیه السلام گرفتم و به جایش برگرداندم.[3].









    1. الاختصاص: 151، بحار الأنوار: 106/40.
    2. المصنّف فی الأحادیث والآثار: 6/622/7، تاریخ الطبری: 156/5.
    3. تهذیب الأحكام:606/151/10، تنبیه الخواطر: 3/2. نیز، ر. ك: مناقب آل أبی طالب: 108/2.